آیزنشتاین کیست
ژوئن 11, 2020
فیلمنامه اعتصاب آیزنشتاین
ژوئن 11, 2020

 آیزنشتاین با طرح نظریات متعدد مونتاژی در سینما تحول عظیمی در ایجاد مفاهیم مجازی و استعاری به همراه آورد. ایزنشتاین همزمان با فعالیت در تئاتر، با هنر سینما و فیلمسازان معاصر خود ارتباط داشت- طی سال های۱۹۲۴-۱۹۲۳، ایزنشتاین دو نمایشنامه را از (سرگئی ترتیاکوف) به صحنه برد. ایزنشتاین در این مورد نوشته:

«مسئله اساسی در این اجراها، محاسبه ریاضی گونه عناصر تأثیرگذاری بود که در آن زمان آنها را «آتراکسیون» نامیدم. در نخستین نمایش که (مرد خردمند) نام داشت، کوشش کردم که یک نمایش کلاسیک را به شیوه کوبیسم به آتراکسیون های جداگانه تقسیم کنم. این نمایش در سیرک اجرا شد، در اجرای دوم، (مسکو می شنوی؟)، ابزارهای فنی را اساساً در جهتی بکار گرفتم که با یک محاسبه ریاضی، تصویری واقعی از تئاتر بدست دهم. این نخستین موفقیت من در خلق جلوه های نو تئاتر بود. سومین نمایش، (ماسک گاز)، در یک کارخانه ی  گاز و درهنگام ساعات کار به اجرا در آمد. ماشین ها و بازیگران کار می کردند، بازیگران از این گوشه به آن گوشه ی کارخانه می رفتند و تماشاگران را بدنبال خود می کشیدند… چنین برداشتی از تئاتر مستقیماً مرا به سینما کشاند. واقعیت ها فقط در عرصه سینما می توانستند شکل بگیرند»(همانجا: ۴۳۸ـ۴۳۹).

برداشت مونتاژ گونه ی ایزنشتاین از واقعیت گرایی دراماتیک نمایشنامه (ماسک گاز) و فضای واقعی نمایش (کارخانه) او را متوجه کرد که تئاتر نرمش لازم را برای نمایش تحولات سریع و پی در پی رویدادهای دراماتیک ندارد و این دوربین سینماست که به جای تماشاگر می‌تواند به دنبال وقایع، به این سو و آن سو برود. آیزنشتاین به این ترتیب، سینما را برگزید و فیلم (اعتصاب) را ساخت. آیزنشتاین از ابتدا تصمیم گرفت که ساختار فیلم  بر اساس «مونتاژ جاذبه ها» استوار باشد (همانجا: ۴۳۹).

«آتراکسیون در سینما با «تعیین رابطه» بین عناصر تداعی کننده معنا (مضمون) خلق می شود و روش های آن عبارتند از ایجاد رابطه بین دو عنصر تصویری (در مونتاژ، بین دو نما) بر اساس تضاد و یا تشابه. یعنی روابطی که ذهن بین دو پدیده متفاوت و یا جدا از هم، تشخیص می دهد- تا دو پدیده در کنار یکدیگر قرار نگیرند و مقایسه نشوند، جنبه های متضاد و یا متشابه آنها درک نمی‌شود. منظور از تعیین رابطه، نتیجه گیری از قیاس دو چیز یا دو موقعیت (مشابه و یا متضاد) است که ذهن انجام می‌دهد. نتیجه این فرایند خلق مفهوم است و روش آن مونتاژ جاذبه یا مونتاژ آتراکسیون نام دارد. مونتاژ جاذبه وسیله ای یا روشی برای خلق معنای مجازی است. نظریه مونتاژ جاذبه عبارت است وارد کردن تصاویری نمادین، بدون ارتباط در جریان روایی داستان» (همانجا: ۴۳۷).

تمام این اتفاقات مهمترین اصلی بود که سینمای آیزنشتاین را به شعری تماشایی تبدیل کرده بود چرا که قابلیت های شعری که تاکنون روی صفحات کاغذ قابل بازشناسی بود ائم از تشبیه و استعاره، اول بار توسط آیزنشتاین به تصاویری بدل شده بودند که با تعمدی خاص کنار یکدیگر چیده می‌شدند و ناگهان استعاره از میان این تصاویر زاییده و در ذهن مخاطب متبادر می‌شد که عینا ایدئولوژی خاص آیزنشتاین مبنی بر مخالفت با حکومت و کمک به ایجاد تفکر در غشر عادی جامعه بود. تمهیداتی که آیزنشتاین برای خلق مفاهیم مد نظرش به کار می‌برد هر روز پخته تر و گسترده تر می‌شد که یکی دیگر از آن ها خلق مونتاژ دیالکتیک بود که بسیار پر کاربرد و جهانی شد.

«علاوه بر مونتاژ جاذبه بارزترین و مکررترین اصطلاح در نوشته های ایزنشتاین در دوره صامت، مونتاژ (دیالکتیکی) است. او پس از ساختن فیلم اکتبر (۱۹۲۷) نظریه سینمایی اندیشه دار و مونتاژ دیالکتیکی را در سال ۱۹۲۹ در مقاله نگرش دیالکتیکی به شکل فیلم، طی تجزیه و تحلیلی نظام دار مطرح کرد»(همانجا: ۴۴۶).

از نظر آیزنشتاین مونتاژ فرآیند دیالکتیکی است. تز*آنتی تز= سنتز(همان: ۴۴۷)

آیزنشتاین می‌گوید: «هر چیزی که در جهان هستی وجود دارد به شیوه دیالکتیکی به هم مرتبط است پس در جهان کوچک فیلم هم باید این قانون حاکم شود» (همانجا).

او عقیده دارد که «هنر سینما قبل از هر چیز مونتاژ است و هیروگلیف بر مونتاژ استوار است»  (همان : ۴۴۸).

«دو نما یا دو نشانه تصویری ساده وقتی با هم ترکیب می‌شوند، مفهومی را به وجود می آورند که جمع آنها نیست بلکه معنایی جدید و متفاوت است بنابراین با ترکیب دو نشانه تصویری کاملاً مجزا، مفهومی خلق می شود که خودش تصویرشدنی نیست; مثلا تصویر آب و تصویر چشم، دلالت گر «گریستن» است و …»(همانجا).

(لف کلوشوف) فیلمساز و نظریه پردازمونتاژ پیش از آیزنشتاین می گوید :

 «اگر یک ایده- عبارت، جزئی از یک داستان، حلقه اتصالی در زنجیره یک کل دراماتیک را در اختیار دارید، آنگاه آن ایده را می توان از طریق جمع آوری و مرتب کردن نماها، درست مثل چیدن آجرها، بیان کرد»(همانجا: ۴۵۰).

آنگاه افزود:

«نما عنصری از مونتاژ است. مونتاژ سر هم کردن این عناصر است»(همانجا).

آیزنشتاین در رد عقاید استاد خود چنین می گوید:

 «این زیان آورترین تعریف و تحلیلی است که از مونتاژ می توان ارائه کرد.

نما به هیچ وجه «عنصر» مونتاژ نیست. نما «سلول» مونتاژ است. مثل سلول هایی که تقسیم می شوند و پدیده ای را با نظمی متفاوت شکل می دهند، مثل ارگانیسم یک جنین. مونتاژ نتیجه جهش دیالکتیکی نما است. پس مونتاژ، همینطور سلول آن (نما) با چه چیز بارز می شود؟ با برخورد. با ستیز دو قطعه متضاد با هم. با همستیزی. با تصادم. ستیز، زیربنای هر هنری است (ستیز، یک تغییر شکل تصویری ناشی از اصل دیالکتیک است). نما در نقش سلول مونتاژ ظاهر می شود. بنابراین به نما هم باید از دیدگاه ستیز نگریست»(همان).

در بخش هایی از مقاله نگرش دیالکتیکی به شکل فیلم ایزنشتاین نوشته:

«تجسم از فرایند دیالکتیکی شکل گیری [تصویر] شیئی در ذهن ناشی می شود. از بازتاب همین نظامِ [تجسم] اشیاء یا پدیده ها، وقتی تجسم بطور انتزاعی شکل گیرد، هنر بوجود می آید. اصل دیالکتیکی در هنر، ستیز است. ستیز اصل بنیادی در هر اثر هنری و در هر شکل هنری است.

هنر نقطه تلاقی طبیعت و صنعت است.

زیرا هنر همواره ستیز است: مطابق رسالت اجتماعی اش، مطابق طبیعتش، مطابق روش شناسی اش.

نما و مونتاژ عنصار اساسی هنر سینما هستند» (همان ۴۵۳- ۴۵۲).

«سینما وقتی هنر است که با مونتاژ عمل کند. مونتاژ بازتاب دیالکتیکی اندیشه است و شکل مونتاژ نحوه بیان سینمایی این اندیشه به شمار می‌آید. مونتاژ، مفاهیم، شکل و درجه تأثیر اندیشه های فیلمساز را بر تماشاگر تعیین می‌کند. زیرا ذهن تماشاگر جایگاهی است که هم جلوه مونتاژ در آن هستی می‌یابد و هم مقصد اصلی پیام فیلمساز است. بنابراین تماشاگر با مونتاژ هم از نظر عواطف و هم از لحاظ اندیشه در فرآیند ساختن مفاهیم فیلم شرکت می‌کند. فرایند شکل گیری مونتاژ نیز ماهیتی دیالکتیکی دارد: تجزیه و ترکیب»(همانجا: ۴۶۱).

معنا از نظر آیزنشتاین نباید به سادگی در یک نما نشان داده‌شود و چرا که این کار تماشاگر را به لحاظ ذهنی منفعل و مشارکت او را در جهت ساخت معنا کم می‌کند بلکه باید با ترکیبی حساب شده و از طریق مونتاژ نماها معنا خلق شود چرا که این کار تماشاگر را به لحاظ ذهنی فعال می‌کند. درست مانند کاری که تئاتر برشت با تماشاگر می‌کند و او را از انفعال در آورده و وادار به تفکر و تصمیم گیری هدفمند می‌کند. تفسیری که نویسنده و سازنده اثر قصد تزریق آن به تماشاچی را دارد. معنایی که با مونتاژ در نما خلق می‌شود بیش از جمع ساده آنهاست- مثل ایدئوگرام (خط نموداری یا علامتی) که این قبیل خط ها دارای شکل ها و علامت های بسیار است که با در کنار هم قرار دادن چند علامت مفهومی شکل می‌گیرد که درست مانند مونتاژ اندیشه داراست.

آیزنشتاین می خواست آگاهی دهد و متنبه سازد. او با خیل جمعیت روسیه مواجه بود. او معلمی بود که تنها راه آموزشش قاب کوچک سینما بود پس تمام آموزه ها و دانش سیاسی اش را در قالب مونتاژ به مغز تماشاچی تزریق می‌کرد. روشی که پس از او، برشت و بسیاری دیگردر تئاتر انجام دادند.

دیدگاه ها بسته شده است